سواد آموزی وپرسش مهر در سال جهش تولید تولید
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره وبلاگ


سایت سواد اموزی در سال جهش تولید و پرسش مهر21
پروفایل مدير وبلاگ
ورود کاربران
رمز عبو را فراموش کرده ام
خبرنامه

عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

آیدی یاهو مدیر
نظرسنجی
علم بهتر است یا ثروت




یك نیاز ما را به حركت وادار می كند. حركت ما باید پاسخ درستی باشد به آن نیاز ـ آن نیاز را برآورده سازد .این نیاز اگر یك نیاز طبیعی باشد ، نیاز اولیه باشد ، شناختن نداردـ مثل گرسنگی است كه باید با خوردن پاسخ داده شود.

یك نیاز ما را به حركت وادار می كند. حركت ما باید پاسخ درستی باشد به آن نیاز ـ آن نیاز را برآورده سازد .این نیاز اگر یك نیاز طبیعی باشد ، نیاز اولیه باشد ، شناختن نداردـ مثل گرسنگی است كه باید با خوردن پاسخ داده شود.

اما اگر كمی بالاتر از آن باشد، فكر می برد، شناخت می خواهد، شناخت موقعیت می خواهد، شناخت وضعیت می خواهد.هر چه بهتر وضعیت را بشناسی ، هر چه دقیق تر موقعیت را درك كنی ، هر چه فكرت منطقی تر كار كند امكان موفقیت تو بیشتر است.خوب ،« موقعیت » كه سرجایش نمی ماند ـ دایم حركت می كند .« وضعیت »هم در همه جا یك جورنیست .

یكی «تاریخ » را می سازد و دیگری «جغرافی » را ، تو باید دایم تقاطع تاریخ و جغرافی را به دست بیاوری ، تلاقی زمان و مكان را پیدا كنی، پیدا كنی كه در چه مرحله ای از تحولات تاریخی هستیم و در چه خطه جغرافیایی .اگر به درستی، با درایت و با برخوردهای علمی ،پیدا كنی كه این طرفمان، گذشته مان، چیست و آن طرفمان، آینده مان چگونه خواهد بود.

می توانی پلكان زیرپایت را، نردبام رسیدن به بام فردا را، جوابگوی نیاز فردایت سازی .تو به درستی، می دانی كه «نیاز » امروز همان نیاز دیروز نیست، ما هر چه داریم از گذشته داریم ولی فردا تكرار گذشته نیست .عناصر ساده دیروز به هم آمیخته اند و تركیب تازه ای داده اند، اكسیژن با هیدروژن تركیب شده است و «آب» داده است .آب نه اكسیژن است و نه هیدروژن .

اگر تو اكسیژن و هیدروژن را نشناسی آب را نشناخته ای ، ما هر چه داریم از گذشتگان داریم، اما پاسخ های دیروز برای محرك های دیروز بوده است ، آن محرك ها عوض شده است و پاسخی دیگر می طلبد .

از خودمان بگوییم ، ما هم در روزگاری مثل همه جاندارهای دیگر با حواسمان با درون و بیرونمان ارتباط می زدیم. با سایر جاندارها و با اشرف مخلوقات نیز. ماارتباط با همنوعانمان را بیشتر با حركت و صدا برقرار می كردیم. اما تاریكی و سایر موانع دید، كه مانع برقراری ارتباط حركتی مان می شد، كم كم ارتباط صوتی را جلو انداخت.

و زبان غنی ترین وسیله ارتباطی شد. زبان به ما كل و كلی را داد زبان زمان و مكان رابرای ما فتح كرد.و زبان شد عادی ترین وسیله ارتباطیمان ، شد جزو وجودمان و در سیستم عصبی مان ، برای انتقال به نسل های بعد، جای گرفت. كه استعدادش فطری شد و كاربردش اكتسابی. بشر كه احساس و اندیشه و باور داشت ها و آرزوهایش رابرای تلطیف و تعالی سینه به سینه منتقل می كرد وتاریخ تمدن را می ساخت آرام آرام علایم گفتاریش را با نشانه های نوشتاری تثبیت كرد.

«خط» تحولی شد در تامین سرعت و دقت در سیر و سیاحت ما در تاریخ و در جغرافی «خواندن» وسیله دست یافتن به اعماق تاریخ و به اقصی نقاط عالم شد.

توان خواندن « سواد » تلقی گردید.

اگر هیچ نوشتاری نتوانسته است آینه تمام نمای « گفتار» باشد، همچنان كه هیچ گفتاری نتوانسته است بیانگر امین احساس و اندیشه آدمی گردد.اما به هر حال « توان خواندن »مرز تمییز باسواد از بی سواد شد. كه نوشتن را هم به ناچار به دنبال كشید.دنیای درك ما دیگر فقط از طریق گوش نبودـ كه محیطی بسیار محدود داشت و حفظ دریافت شده اش مشكل بود .

و دنیای تولید، دیگر فقط از راه دهان نبود كه دقت و استحكامش دستخوش «افواه » باشد .

اهمیت توان خواندن، و قدرت نگاشتن ، در دوره ای بسیار طولانی از تاریخ تحولات اجتماعی در همین بود.

اما حالا چه ؟

بر می گردیم بر سر دو خط متقاطع تاریخ و جغرافی ـ موقعیت زمانی و وضعیت مكانیمان را پیدا می كنیم تا ببینیم نیاز ما چیست و پاسخش چگونه داده می شود. پشت سرمان را تا آنجا كه چشمشان می بیند نگاه می كنیم، یك وقت چند هزار سال طول می كشید تا اطلاعات مردم روی زمین دو برابر شود، یك وقت چند صد سال طول كشید و حالا...

هر سه چهار سال یك بار اطلاعات روی زمین دو برابر می شود. و فردا...

یك وقت خبری را با اسب و شتر و قاطر از اینجا به آنجا می بردند.

و حالا...

وسایل ارتباطی عرصه را برما تنگ كرده است سرعت و قدرت و تنوع و غنای انها جایی برای كلاس و معلم وكتاب و گچ و تخته سیاه نگذاشته است .

ما باید تقاطع تاریخ ـ جغرافی را پیدا كنیم.

باید نیاز روز را بشناسیم و پاسخ مثبت به آن را .

باید اگر امر سرنوشت ساز « آموزش » را به عهده گرفته ایم اگر لباس «آموزگار» را به تن كرده ایم .، اگر به پا خاسته ایم، دل مشعل كرده ایم و مردم را به چیزی، به راهی، به سرزمینی می خوانیم، خودمان آن را ببینیم و بشناسیم و باوركنیم، و بدانیم كه معلمی اگر رسالت انبیاست باید یك راست رفت توی زندگی مردم، باید رفت به كمكشان، درست در همان اموری كه درمانده اند. آنها در راه بردن زندگی درمانده اند، آنها می خواهند بدانند چگونه زندگی كنند. می خواهند بدانند با خود، با محیط خود، و با خالق خود چگونه رفتاری داشته باشند. و ما باید راهی را برویم كه در رفتاری كه در رفتارشان مؤثر بیفتد ـ رفتاری كه همه جلوه های زندگی آنهاست و نمی تواند در درك علمی جهان موجود ریشه نداشته باشد.

ما باید به مردم كمك كنیم تا از درك علمی به درك فلسفی برسند .توان خواندن كه شرط اساسی برای برقراری ارتباط درك و تولید است، شرط لازم است، نه شرط كافی. ما بایدذهن مردم را باز كنیم كه اگر چیزی خواندند یا شنیدند بفهمد ـ همان گونه كه نویسنده یا گوینده منظور داشته است . ما دیگر نمی توانیم به شناساندن واقعیت ها بسنده كنیم ، باید «توان شناختن » را در انسان ها مهارتی پر تحرك كنیم.

دیگر به جایی نمی رسیم اگر فقط اندیشه های دوران سپری شده دیگران را عرضه كنیم، باید در آنها اندیشیدن براندیشه دیگران را ضامن تعالی فكری كنیم.

دست كم گرفتن امر آموزش در این مملكت ـ آموزش از آن نوع كه ما می گوییم ـ نفهمیدن تقاطع تاریخ و جغرافی است. اما آموزشی كه از آن یاد می كنیم تخصص نیست ، دانش برگزیدگان علم و تكنیك و تكنولوژی نیست ، برای انسان های متعادل است، برای همه آنهایی است كه « حق زندگی » دارند ـ برای پدران و مادرانی است كه می خواهند نیروهای انسانی امروز و فردای مملكت را راه ببرند.

ما با اشیاء بسیار كاركرده ایم ـ علم الاشیایمان روبراه شده است ، اما در فقر كار با انسان ها هستیم و علم الاجتماعمان بیمار است .پدر نمی داند با فرزندش چگونه رفتار كند، مادر نمی داند چگونه طفلش را بار بیاورد كه با حفظ استقلال در همبستگی اجتماعی باشد، مدیر نمی داند چگونه سازماندهی كند كه از ذره ذره امكاناتش و از لحظه لحظه اوقاتش بالاترین بهره را گیرد، و ما درماندگی فرهنگی داریم .

دانش و تكنیك و تكنولوژی روز را فرزندان ما به طرفه العینی می گیرند. آنچه در آن مانده ایم به خدمت گرفتن این علم و تكنولوژی است.ما فرهنگ پذیرا شدن دستاوردهای روز را نداریم. عزیزانمان كه فاتحان قلل پای نخورده دانش امروزند به خدمت اقوام و سرزمین های دیگر در می آیند. فیزیك نظری ما میدان های رقابت های علمی را بی رقیب می كند و فیزیك عملی ما در دست سنتی ها راه را بر ورود هر نوع تحول و نوآوری بسته است. آنچه ما آموزش بزرگسالان می نامیم چیزی نیست كه دانشگاها می دهند، كه دبیرستان ها می دهند، كه دبستان ها می دهند. بگذارید آنها كار خودشان را بكنند. آنچه ما عرضه می كنیم تار و پودهای كار و زندگی است، عجین كردن كار با دانش است، به خدمت كشیدن دانش در جریان روزانه كار و زندگی است، درك علمی از انسان و طبیعت است، از رابطه ها، و برپایی زندگی ای در خور انسان معاصر است. این را شما « فرهنگ»بنامید.

حركت فرهنگ بطیء و عمیق است.برای ساختن هر چیز باید اول خراب كرد، برای به دست آوردن هر چیز باید مایه گذاشت، اما اگر فقط خراب كنیم و چیزی نسازیم اگر مایه بگذاریم و چیزی به دست نیاوریم حركت عاقلانه ای نكرده ایم.غنای فرهنگ اسلامی ـ ایرانی، در كتابهاست، در سینه هاست، در درون انسانهاست.

كار «آموزش بزرگسالان» كه درون انسان را غنی می كند بیرونی كردن پرتحرك این همه غنای درونی است، تحركی بر مبنای دانش و خرد .

در ذهن مردم میهن اسلامی مان باید كار ـ كار منبعث از دانش و خرد ـ به عنوان تعیین كننده سرنوشت به حساب آید و نیروهای انسانی ـ نیروی انسانی تربیت شده و اندیشمند ـ گرانبهاترین ثروت ملی به حساب آید.ما باید تمام وابستگی ها را به حداقل برسانیم. وابستگی به زمین، به آب، به نفت و به آنچه را كه روزی « ثروت ملی » نامیده می شد، و جز به دست انسان های توانمند چنین منابعی « ثروت » به حساب نخواهند آمد.

اما چگونه می توان به این همه ثروت دست یافت؟ بچه های ما در كتاب های درسی شان می خوانند:

مقداری انرژی، مقداری حركت می دهد، اما این كه چه مقدار حركت می دهد دقیقاً به «سیستم» مربوط است. ما باید سیستم ارتباطی مان را طوری تنظیم و دائم تصحیح كنیم كه كمترین انرژی ما بیشترین حركت را موجب شود، به كلامی دیگر « سعی » ما «نتیجه » مطلوب را داشته باشد.

روند تاریخ این طور بوده است كه اخلاق به تدریج سنت می شده و سنت به تدریج « قانون » . حالا كه متفكران و آینده نگران ما مسئوولانه بر مسند حكومت نشسته اند باید آنچه به مصلحت مردم و مملكت می دانند، با وضع قوانین، جزو امور جاری و ساری زندگی كنند.

كار و تولید باید موازی با آموزش و یادگیری حركت كند.هر كس در هر جایی كار می كند ـ جزو ساعات موظفش ـ باید حجم معین از حضورش به آموزش داده شود. این آموزش باید برنامه ریزی شده باشد. سیاست گذاری شده باشد، هدف داشته باشد، تعریف داشته باشد ـ با پیش بینی نتایج مطلوب. و مراكز صاحب صلاحیت پر تجربه امتحان داده ای باید مسئولیت این آموزش را به عهده گیرند.

این تصور كه هر سازمانی یك « اداره آموزش » ـ برای تربیت نیروی انسانی داشته باشد، یا این تصور كه هر كارخانه و مزرعه ای ساعتی را به امر یادگیری اختصاص دهد راه به جایی نمی برد.

آموزش در عرصه زندگی امروز امری نیست كه فرد یا واحد محقری بتواند آن را راه ببرد. این امر آنقدر تركیبی و پیچیده است كه هیات های بزرگ علمی ـ آكادمیك، با تركیبی از بهترین های زمینه های مختلف علوم، با قید احتیاطی می توانند بخشی از آن را عهده دار شوند.

در مقایسه با یك شركت ساختمانی، كه برای ساختن یك پل، باید انواع كادرهای پرتجربه و وسایل و امكانات را ارایه دهد تا جواز ساختن بگیرد، بدیهی است كه یك سازمان آموزشی باید با چندین برابر قدرت و كار آیی واعتبار كادر و امكانات پا به عرصه خدمات آموزشی نهد.

http://www.aftabir.com/articles/view/science_education/education_training/c3c1175243272_adult_education_p1.-




نوع مطلب :
برچسب ها :

امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 535
شنبه 12 مهر 1393 :: 12:15



پیوند روزانه
پيوندها
تبادل لینک هوشمند
تبادل لینک هوشمند : برای تبادل لینک ابتدا مارا با عنوان سواد آموزی بر پایه اقتصاد وفرهنگ وآدرس http://savadiran.rozblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

عنوان :
آدرس :
کد : کد امنیتیبارگزاری مجدد

آمار سایت
  • کل مطالب ارسالی : 440
  • کل نظرات ارسالی : 129
  • تعداد کل کاربران : 0
  • بازدید امروز : 147
  • بازدید دیروز : 1,621
  • بازدید هفته : 147
  • بازدید این ماه : 6,853
  • بازدید سال : 57,541
  • بازدید کل : 563,721